جوانی که با توسل مادرش به امام حسین(ع) زنده شد!
منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
موضوعات
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
آخرین مطالب
دیگر موارد
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 894
:: کل نظرات : 1

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 2
:: تعداد اعضا : 24

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 81
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 161
:: بازدید ماه : 1248
:: بازدید سال : 4540
:: بازدید کلی : 104160
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
سه شنبه 19 / 8

 

 

 

 

 

با حسین از یا حسین یک نقطه کم دارد ، ولی

 

یا حسین گفتن کجا و با حسین بودن کجا...*

 

در آن لحظه تمام حاضرین گریان می شوند و چون مادرش فرا می رسد و فرزندش را مرده می بیند می گوید کسی دست به جنازه فرزندم نزند تا من برگردم
بی تردید توسل خاضعانه و خاشعانه به ائمه اطهار(ع) و به ویژه حضرت اباعبدالله حسین (ع) دارای آثار و نتایجی گاه خارق العاده و منحصر به فرد می باشد!

به گزارش سرویس فرهنگی قدس انلاین از میرزا محمود مجتهد شیرازی نقل شده است که در نجف اشرف، مرحوم آقا شیخ محمد حسن قمشه ای که از فضلا و همچنین شاگردان سید مرتضی کشمیری بود، درباره او آمده است که وی از «گور گریخته» است و سبب این شهرت بدین دلیل می باشد که: ایشان در سن هجده سالگی در قمشه به بیماری حصبه مبتلا می شود و روز به روز بیماریش شدت می یابد و اتفاقا فصل انگور بوده است و از قضا در همان اتاق که وی در حال استراحت بوده، مقداری انگور که به شدت خوردن آن برای بیماری حصبه مضر است در کناری بوه است و شیخ محمد حسن بدون اطلاع، از آن انگورها می خورد و در پی آن بیماریش شدت می یابد تا جایی که وی می میرد!؟

در آن لحظه تمام حاضرین گریان می شوند و چون مادرش فرا می رسد و فرزندش را مرده می بیند می گوید کسی دست به جنازه فرزندم نزند تا من برگردم.

مادر محمد حسن فورا قرآنی برداشته و به بالای پشت بام می رود ومشغول تضرع به خداوند می شود و با واسطه قرار دادن حضرت اباعبدالله(ع) با اشک و آه می گوید تا فرزندم را بر نگردانید دست بر نمی دارم.

چند دقیقه بیشتر نمی گذرد که که جان به کالبد محمد حسن بر می گردد و چون به اطراف خود نگاه می کند مادرش را نمی بیند. پس فورا به اطرافیان خود می گوید که مادرم را بیاورید که خداوند مرا به برکت توسل به حضرت سید الشهدا(ع) بخشید و عمری دوباره داد.

پس بلا فاصله مادر را خبر می کنند که فرزندت زنده شده است و سپس محمد حسن ماجرای آن لحظات را که روح از بدنش جدا گردیده بود را چنین نقل نمود: که چون مرگ من فرا رسید دو نفر نورانیِ سفید پوش نزد من حاضر شدند و پرسیدند از چه می ترسی؟
گفتم: تمام اعضای بدنم درد می کند.

پس یکی از آن بزرگواران دست بر پایم کشید و دردِ پاهایم تسکین یافت و هرچه دستش را بالا ت می آورد و نقاط گوناگون بدنم را لمس می نمود حالِ من بهتر می شد و در آن حال می دیدم که اهل خانه همه گریانند و هرچه می خواستم به آن ها بفهمانم که من از جمیع دردها راحت شده ام نمی توانستم، تا بالاخره آن دو نفر مرا به سوی آسمان حرکت دادند، اما در بین راه بزرگی نورانی حاضر شد و به آن دو نفر فرمود: ما سی سال عمر به این شخص عطا کردیم، در اثر توسل مادرش به ائمه اطهار(ع) و به ویژه امام حسین(ع) او را برگردانید.

پس به سرعت مرا برگردانیدند و ناگهان چشم باز نمودم و متوجه شدم که به برکت پذیرش توسل مادرم به امام حسین(ع)، من عمری دوباره یافته ام.

پس از اینکه اکثر علمای نجف این ماجرا را از زبان شیخ محمد حسن قمشه ای شنیدند، در راس مدت سی سال شاهد اتفاقی عجیب بودند، و مشاهده کردند که وی در تاریخ معین(راس همان 30 سال) به دیار باقی شتافت.

 




:: بازدید از این مطلب : 528
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
این وبلاگ برای معرفی طایفه سادات صحیح النسب میرسالاری طراحی گردید .در این وبلاگ اداب ورسوم ،مطالب تاریخی،معرفی شخصیت هاو...........می پردازیم
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
نظر سنجی

نظر شمادرباره هیئت امنای امامزاده میرسالار(ع)

پیوندهای روزانه